سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه خداوند، بنده ای را گرامی بدارد، او را به دوستیِ خود مشغول می سازد . [.امام علی علیه السلام]

shamim rooz

امروزه تفکر به منزله اساس آموزش مورد توجه همگان قرار گرفته است و این در حالی است که بسیاری ازپژوهش ها   حاکی از عدم  توانایی  دانش آموزان در انجام دادن  تکالیف  پیچیده هستند . فراگیران  علاوه  بروظایف تحصیلی برای فعالیت های اخلاقی هوشمندانه نیاز مند به  کارگیری مهارت های تفکر برای رسیدن به یک تصمیم منطقی هستند . برخی مهارت های تفکر عبارتند از : تفکر نظام مند - تفکر مبتکرانه - وارسی- پیش بینی - ضرورت 




افرین شهمیان ::: سه شنبه 87/11/8::: ساعت 10:36 عصر

الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی نه محتاج زمانی و نه آرزومند مکانی پیداست که در میان

جانی بلکه جان زنده به چیزیست که تو آنی . 

الهی چون در تو نگرم از جمله تاجدارانم و تاج بر سر و چون در خود نگرم از جمله خاکسارانم  و

 خاک بر سر. 

الهی هرکه با تو سازد گویند دیوانه است و هرکه به خود پردازد از تو بیگانه است چون خود دانی که این ترانه است هدایت فرما که عذر بهانه است .

 




افرین شهمیان ::: سه شنبه 87/11/8::: ساعت 10:33 عصر

سجده نزولی است سرشار از صعود

راز خوشبختی این نیست که کارهایی را که دوست داریم انجام بدهیم بلکه آن است که کارهایی را که انجام می دهیم دوست داشته باشیم

بزرگترین الماس جهان آفتاب است که خوشبختانه برگردن همه مردم می درخشد

هرچه نور بیشتر باشد سایه عمیق تر است

اگر زنده ای و زندگی می کنی تازه شدن و تغییر کردن را فراموش نکن

برای این که شاد باشی باید شادی آفرین باشی

خنده بهترین اسلحه جنگ بازندگی است

بهترین راه پیش بینی آینده ساختن آن است

برنده شدن همه چیز نیست اما تلاش برای برنده شدن چرا




افرین شهمیان ::: سه شنبه 87/11/8::: ساعت 10:30 عصر

گفته اند زاهدی در یکی ازکوه های لبنان زند گی می کرد روز ها روزه می گرفت وشبها

به تکه ای نان بسنده می نمود . روز ها چنین بود تا این که شبی تکه ی نان به او نر سید .

سخت گرسنه و بی تاب شد .  در دامنه ی آن کوه  روستایی بود که ساکنانش غیر مسلمان

بودند . زاهد به آنجا رفت و از پیری طعام خواست . پیر دو گرده ی نان به ا و داد . زاهد

عزم کوه کرد . د ر راه  سگ گر و لاغر به دنبال او افتاد و عوعو کنان لباسش را گرفت

زاهد یکی از دو گرده ی نان رابرایش انداخت سگ نان را خورد و با ر دیگر عوعوکنان

در پی زاهد افتاد .  زاهد نان دوم را نیز به او دا د سگ آ ن را خورد و بار دیگر د ر  پی

زاهدافتادو جامه ا ش را درید . زاهد گفت :  سبحان الله هیچ سگی رابی حیا ترا زتو ندیدم

صاحب تو د و  گرده ی نان به من دا د و تو هر دو را از من گرفتی  پس این زوزه کردن

و جامه دریدنت دیگر چیست ؟  خدای تعالی سگ را به زبان آورد  که من بی حیا نیستم .

چون در خانه ی غیر مسلمان بزرگ شده ام گله و خانه اش را محافظت می کنم و به تکه

نانی که مرا می دهد راضی ام . گاهی نیز مرا  فرا موش  می کند و چند  روزی  گرسنه

می مانم با این حال از روزی که خود را شناخته ام خانه ا ش را تر ک نگفته ام  و به د ر

خانه ی غیرا ونرفته ام وعادتم این بوده که اگر لقمه ای بدهد تشکر نمایم وگرنه بردباری

کنم . اما تو قطع تکه نانت را به یک شب طاقت نداشتی و از د ر خانه ی روزی رسان به

در خانه ی این کافر آمدی  حال بگو بدانم کدامیک از ما بی حیا تریم تو یا من ؟  زاهد  با

شنیدن این حرف فریادی کشید و بیهوش بر زمین افتاد .    




افرین شهمیان ::: یکشنبه 87/11/6::: ساعت 10:11 عصر

  مرد عربی شترش گم شد .  سوگند خورد که اگر یافته شود به یک در هم ا و را بفروشد .

  ا ز قضا شتر پیدا شد و اعرابی دلش طاقت نیاورد که به آن قیمت ا و را بفروشد .  این شد

   که  گربه ای  گرفت وآن  را  به  گردن  شتر آویخت  و صدا می زد که : شتر یک  درهم

   و گربه پانصد درهم  با  یکدیگر می فروشم . عرب دیگری ا ز آن جا می گذشت . گفت :

  اگر آن گردنبند نبودی  شتر چه ارزان بودی . 

 

     




افرین شهمیان ::: یکشنبه 87/11/6::: ساعت 10:10 عصر

   1   2   3   4   5      >
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 0


بازدید دیروز: 8


کل بازدید :38749
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>لینک دوستان<<


 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<